فاطمه خانوووم

روزا تند تند ميگذره ومن بزرگ ميشم وكاراي جديد ياد ميگيرم خانمي شدم واسه خودم ميگي نه نگاه كن چه مودب نشستم(البته تو سفره ) بقيشو ببينيد ...

...

...

از يه طرف خوشحالم كه شش ماهم شده و ميتونم غذا بخورم از يه طرف آخ آخ عجب دردي داشت(واكسنو ميگم) بقيه عكسامو تو ادامه مطلب نگاه كنين. البته انتظار ندارين كه عكساي واكسن زدنمم نشونتون بدم كه( )   اينجام داشتم با باباجون ميرفتم واكسن بزنمممممممممممممممم(آخخخخخ) واولين بار برف ديدم چقد قشنگ بود چقدر خوشمزه اس بفرمائيد فرني ...

پيرو صحبت هاي قبلم بايد بگم اين عكس آش دندوني كه چون با دختر عمه ام(فريماه) با هم دندون درآورديم مامان سادات(كه دستش درد نكنه) واسمون پخت ...

بالاخره دندون دار شدم ...

بقيه مراحل راه افتادنمو بريد تو ادامه ي مطلب ببينين مرحله دوم : مرحله سوم: مرحله چهارم: بالاخره رسيدم   ...

از چند روز پيش(4 بهمن 1391) ديگه كارم شده غلط زدن و خوشمزه و خوردني تر شده(بين خودمون بمونه تازه ميخوام بابا و مامانو اذيت كنم) ...

...